سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که در آنچه فرا می گیرد بسیار بیندیشد، دانش خود را استوار ساخته و آنچه را نفهمیده می فهمد . [امام علی علیه السلام]
بچه های سامان
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 2
  • بازدید دیروز: 6
  • مجموع بازدیدها: 71682
    » درباره من
    بچه های سامان
    مدیر وبلاگ : کامران[103]
    نویسندگان وبلاگ :
    معمار (@)[70]

    منتظری (@)[0]



    » پیوندهای روزانه
    پویش برق [12]
    سایت سامان انرژی [34]
    دفتر موج [34]
    شهرداری تهران [7]
    سازمان انرژی های نو [4]
    شرکت بهینه سازی مصرف سوخت [7]
    شرکت ملی گاز ایران [3]
    شرکت توانیر [5]
    سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی [5]
    سازمان تحقیقات نیرو [3]
    [آرشیو(10)]


    » آرشیو مطالب
    آموزش
    مدیریت
    دانستنیها و اطلاعات عمومی
    اخبار
    درباره صنایع
    فال و طالع بینی
    علم و فناوری
    عکس
    بهداشت و سلامت
    اجتماعی

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان


    » صفحات اختصاصی

    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    » طراح قالب
    »» گذاری بر موزه خانگی استاد مجدالخطاط
    خانه ای مثل همه خانه های قدیمی شهر، در محله ای کهن در محدوده تهران قدیم! خانه ای سرشار از تنهایی و نشانه هایش؛ و صاحبخانه ای که آن قدر رنجور است که توان به استقبال آمدنت را ندارد! اما در این خانه، دست های لرزان همین پیرمرد به سراغ معجزه ای رفته اند از جنس قرآن! چنانکه فقط چند دقیقه پس از ورود کافی است تا همه احساست سرشار از معجزه این دست های توانمند شوند.
    غلامرضا مجد معروف به مجدالخطاط- ذی المجد- صاحب این خانه یا بهتر بگویم صاحب موزه ای است که در دل این تهران شلوغ بی سامان، گم شده است. موزه کوچک خانه او، چنان گرد گرفته گویا که چشم دل ما را غبار فراموشی و غفلت به نزدیک بینی عادت داده است. خیره شدن به خورشید همیشه سخت بوده پس می پذیریم عذر و بهانه همه آنهایی را که می توانستند به قرآن های خطی اش نگاهی بیندازند از سر لطف و چنین نکردند. چاپ و انتشار این قرآن های نفیس چه دشوار می نماید برای همه آنهایی که چشم هایی دارند برای ندیدن و گوش هایی برای نشنیدن!
    آنچه می خوانید سرگذشت قرآن هایی است که در اتاقی کوچک در خانه ای قدیمی در همین تهران، فقط خاک می خورند بی هیچ امیدی!
    یک قرآن خطی یعنی یک عمر??، سال باید قرآن بنویسی تا یادبگیری چگونه نوشتن را! و استاد مجدالخطاط پس از سالها قرآن نوشتن، امروز آخرین قرآن خطی اش را معجزه ای می خواند که گویا خلق آن از حد توان خود او هم فراتر بوده است.
    تا به حال 6 قرآن کامل نوشته ام به خط نسخ، در ابعادی که درست به خاطر ندارم و در صفحاتی که تعدادشان را از یاد برده ام. نمی داند! اگرچه همه قرآنها را همیشه در پیش چشم دارد. گویا خیلی در قید و بند ثبت رکورد بزرگترین ها و کوچکترین ها و طویل ترین ها نیست، آن هم در باب قرآن. اهل مصاحبه با رسانه ها هم نیست والا حتماً تا به امروز نامی از او در جریده ای ثبت شده بود، شاید اسباب معروفیتش شود و قرآن هایش را از این همه مهجوریت به در آورد.
    وقتی از نگرانی هایش پرسیدم، همچون مادری که نگران آینده فرزند خویش است، خیره به نگاه کنجکاوم، گفت: قرآن ها! اگر کسی پیدا می شد که این قرآن ها را به چاپ برساند، دغدغه ای نداشتم!
    باور می کنم. زیرا موج نگرانی را که تا عمق چشم هایش نفوذ کرده، حس می کنم! از طرح سؤال  بعدی ام بیم دارم. اما پس از عذرخواهی از حسی که ممکن است این سؤال در او ایجاد کند، می پرسم: ان شاءالله که هزار سال عمر با عزت داشته باشید! اما اگر هیچ کسی کتابهایتان را نخرد یا برای چاپشان اعلام آمادگی نکند، بعد از شما چه اتفاقی برای این قرآن ها می افتد؟
    نمی دانم. بارها و بارها از موزه های مختلف آمده اند، دیده اند، تحسین کرده اند و رفته اند که بازگردند و قرآن ها را با خود ببرند؛ اما حتی حاضر نیستند برای آنچه طلب می کنند مبلغ قابل قبول و درخوری بپردازند! من از همه مسئولان امر گله دارم!
    ارزان بدهید تا ببریم!
    درد دل هایش را بارها به گوش مسئولان رسانده است اما: اکثراً پشت گوش می اندازند و بی توجهی می کنند. به هرکه می گویم اقدامی کند برای چاپ کتابها، می گوید می آیم و می بینم. اما مگر می خواهند بروند بغداد!؟ خوب همین تهران است. بیایند و ببینند و جواب بدهند!
    از آنها هم که آمده اند و دیده اند دل خوشی ندارد: یک بار گروهی از موزه آستان قدس رضوی آمدند قرآن ها را دیدند. خیلی هم تعریف کردند. مسئول گروه گفت: کارها آن قدر ارزنده است که نمی شود برایش قیمت گذاشت. اما ارزان بدهید تا ببریم!
    دلم نمی  خواهد بپرسم اما می دانم پاسخش شنیدنی است. شما که بی  مهری دیده اید، از این که عمرتان را صرف نوشتن قرآن کردید، پشیمان نیستید؟
    می خندد. شاید به سؤالی که از شور پروانگی بی خبر است، شاید هم به خاطر همه حظی که در طول نوشتن قرآن ها برده است. پاسخ قاطعش همه شبهه ها را برایم از بین می برد:
    - نه! اصلاً! چرا پشیمان باشم؟! من این کار را برای رضای خدا انجام دادم. برای رضای خدا خیلی کارها می شود کرد، اما قرآن از همه بالاتر و اعلی است! شما کاری بهتر از این نشانم بدهید انجام می دهم!
    و تأکید می کند که پشیمان که نیستم هیچ، خیلی هم راضی ام! چون یقین دارم خدا کار آدم را بی اجر و پاسخ نمی گذارد. من بارها و بارها مهر تأیید کارهایم را از خدا گرفته ام.
    و از خاطره ها والهام هایش می گوید.
    یک بار حین نوشتن یکی از قرآن ها، به این فکر افتادم که این قرآن در چند صفحه تمام می شود؟ تازه ابتدای کار بودم. نمی توانستم تخمین بزنم! شب خوابیدم. در عالم رویا پیغام آمد که این قرآن در 760 صفحه تمام می شود و وقتی قرآن تمام شد،  شماره صفحه آخر را نوشتم:760 .جمله بعدی اش تکانم می دهد: هنگام نوشتن قرآن، پیام های عجیبی دریافت می کنم، این قرآن نوشتنش هم اسرار عجیبی دارد.
    و باز می گوید: یک شب ساعت 11بود، دراز کشیده بودم. احساس کردم از این اتاق (همان اتاقی که قرآن ها را در آنجا نگهداری می کند) صداهایی می آید. انگار جمعیت زیادی در آنجا جمع بودند و همه با هم صحبت می کنند. صداها مثل صدای زنبور عسل بود. مبهم . گویا آدم ها می آمدند تا قرآن ها را ببینند. به ناگاه دیدم 4 نفر جلو آمدند و مقابلم ایستادند. زیبا و شبیه به هم، حتی لبا س هایشان. جلوتر که آمدند شناختمشان؛ جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل. جبرائیل دست گذاشت روی شانه ام و گفت: مجدالخطاط، آمدیم قرآن ها را دیدیم و داریم می رویم.
    پاسخی برای زحمات؟
    و بعد همه گلایه هایش را یکجا با این جملات بیرون می ریزد: همه آنها که توجه نکردند، مسئولند. با 23هزار تومان حقوق معلمی بازنشست شدم و حالا 200هزار تومان حقوق می گیرم. یک خدمتگزار فرهنگی باید این قدر درآمد داشته باشد؟ این کجای عدالت است؟ هزینه همه کارها را به تنهایی می پردازم و هیچ درآمدی هم از این راه ندارم. در حالی که با مطالعه روی رسم الخط های مختلف قرآن می نویسم. این است پاسخ زحمات کسی که یک عمر برای این مملکت کار کرده است؟
    گرچه به نستعلیق و ثلث هم گرایش هایی دارد، اما برای نوشتن قرآن، نسخ را بیشتر می پسندد. معتقد است: فقط قشری از هنرمندان طالب قرآن به خط نستعلیق اند. نسخ دیگر برای قرآن جا افتاده است. مردم ما، قرآن احمد نیریزی و طاهر خوشنویس را بهتر و بیشتر می پسندند تا خط عثمان طه را. قرآن نوشته عثمان طه با رسم الخط مألوف و مأنوس ایرانی ها، فرق های اساسی دارد. من قرآن هایم را به سبک نیریزی نوشته ام که البته اصلاحاتی را هم در مواردی اعمال کرده ام.
    امید به چاپ
    و من نمی دانم به حال کدام یک غبطه بخورم! به حال این همه فرشتگان مقرب که به تحسین قرآن ها برآمده اند یا مردی که جز نگارش قرآن ها، آن هم بدون هیچ گونه حمایتی، کاری در این دنیا نداشته و اکنون امیدش فقط به چاپ و انتشار آنهاست.
    کاش کسی پیدا می شد که هم پول خوبی داشت و هم سلیقه و توانایی کافی. چون چگونگی چاپ قرآن ها خیلی برایم مهم است. در چاپ، نباید فاصله خطوط و کلمات به هم بخورد. کیفیت چاپ باید عالی باشد. همان طور که من برای نوشتن قرآن ها زحمت کشیده ام، باید برای چاپ و انتشار آنها هم درست و به جا هزینه کرد.
    و این امیدی است که استاد را تا به حال سرپا نگهداشته است. راست می گوید. جعبه و میز خاتم کاری شده قرآن ها- که حاصل هنر بهترین خاتم کاران شیرازی است- و وسواسش در نگهداری از این گنج های خاموش که فریاد اعجازشان تا به آسمان ها هم رسیده گواه صحت کلام اوست. پنج سال طول کشیده تا ششمین قرآن کاملش را بنویسد. سر سوره ها به خط ثلث است و متن قرآن به خط نسخ. حین نوشتن به همه سبک های ثلث نویس ها و نسخ نویس ها مراجعه کرده، همه را به ترازوی تجربه و مطالعه، سبک و سنگین کرده و بهترین ها را برگزیده است. وقتی گنجینه های خاتم کاری موزه اش را به رویم می گشاید تا قرآن های صحافی شده را برایم ورق بزند، بیش از آن که به معجزه دست هایش خیره شوم دلم به حال همه مظلومیت قرآن ها می سوزد. مظلومیتی که نشانی کهن از مهجوریت های 1400 ساله این کتاب آسمانی دارد.
    می پرسم: چقدر به دولت جدید امیدواری؟
    می گوید: امیدوارم.100 درصد. آنها قرآن را چاپ می کنند.
    و اگر نکنند چه می کنی؟
    هیچ! صبر! غیر از این چه می توانم بکنم؟
    و او امیدوار است تا دولت جدید و وزیر ارشاد همین دولت، که این همه بر قرآنی شدن امور و برنامه های خود تأکید دارند برای این قرآن ها قدمی بردارند و بار خستگی 40 سال نوشتن را بر دوش استاد سبک تر کنند.
    وقتمان تنگ است. باید استاد را با بیم ها و امیدها و همه درد تنهایی اش تنها بگذاریم و برویم. نمی دانم! شاید وقتی با گزارش چاپ شده ام نزد استاد بازمی گردم، همه چیز حل شده باشد. شاید کسی مثلاً مسئولی که به فکر نام نیست یا ناشری که به دنبال نان نیست، قرآن ها را برای چاپ برده باشد. شاید هم بعد از چاپ گزارش، این کار را بکنند. نمی دانم! اما امروز من هم مثل او امیدوارم این قرآن ها چاپ شوند تا همه کسانی که خواندن را از قرآن استاد احمد نیریزی و استاد طاهر خوشنویس آموخته اند و همه آنهایی که نسبت به رسم الخط فارسی علاقه و تعصبی دارند دیگر ناچار نباشند با رسم الخط های نامأنوس، قرآن را به سختی بخوانند. دلم می خواست استاد مجدالخطاط در سده های پیشین می زیست شاید امروز ناشران برای چاپ قرآنش، سر و دست می شکستند و گوی سبقت از هم می ربودند زیرا دیگر نیازی نبود حق النگارش قرآن ها را بپردازند. اما استاد گویی خود تمام آرزویش را در کلامی که بر کناره میزهای خاتم کاری شده قرآن ها حک کرده، گفته باشد که:
    من لی غیرک، اسئله کشف ضری و النظر فی امری


    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » کامران ( چهارشنبه 89/5/27 :: ساعت 1:33 عصر )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    میوه بخوریم یا آبمیوه؟
    دعا در سلامت فرد و جامعه نقش دارد
    صاف کردن مو بیخطر نیست
    این 6 مشکل دهانی را جدی بگیرید
    بوتیک شیطان پلمپ شد
    استفاده دراویش از زنان برای تبلیغ!
    مردی که به خواب همه انسانها از ایران گرفته تا امریکا آمده است!!
    گذاری بر موزه خانگی استاد مجدالخطاط
    [عناوین آرشیوشده]